صبح بیدار شدم که قبل ناشتا برم ی ازمایش بدم بخاطر مصرف قرصای راکوتانم کبی تو دلم دعا کردم مثل همیشه مشکلی نباشه که بتونم درمانو سریع پیش ببرم چون واقعا نتیجه ش عالی و پوست عاری از جوشه:)
+لطفا فقط با تجویز متخصص مصرف شود:)
برگشنتی اماده شدم که برم دانشگاه حسابی خودمو پوشوندم و رژ لبم زدم و رفتم سوار ماشین بشم کفشام واکس زده جلو پام بود بابا واکس زده بود*_* توی ماشین ضد افتابمو زدم:/ من همیشه دقیقه نودی م:|
بعد از استاد سر کلاس رسیدم خداروشکر اونطور که بقیه تعریف کرده بودن نبود و من از خودش وجو کلاس خوشم اومد:)) قرار شد تا اخر ترم یک عدد حیوون فارق از اینکه چی باشه:/ شرطی کنیم ! یه رفتار خاصیشو تقویت کنیم فک کنم ازمایش سگ و بزاقش از پاولوف رو خیلیاتون خوندین اینجام همونه؛) ٣نمره هم داره-_- تو دهنم ی اردک اومده نمیدونم حالا.!!
بعد کلاس ی سر رفتیم کتاب فروشی و بعدم تصمیم داشتم رستورانو عوض کنم و تنوع بدم خسته شده بودم از اونجا
بعد از یخورده پیاده روی ی رستوران با اسم خارجی :)) یافتیم و داخل شدیم نزدیک در نشستیم
کلی وقت گذاشتیم برای سفارش!! بخاطر گرون شدن گوشت من میترسم گوشت بخورم چون معلوم نیس چیه:/ واسه همین تمام مدت دانشگاهو جز یه بار قورمه سبزی جوجه سفارش دادم:/
حالا جهت تنوع زرشک پلو سفارش دادم:/ :)) دوستان جوجه .بعد از یه کوچولو بحث درمورد غذا و دانشگاه و شرطی کردن غذا اومد :)) بهترین بخشش:))) بعد ناهار توی دانشگاه میگفتن غذا که اومده تو چشمات قلبی شده اصن هر کسیم با من غذا میخوره تاکید داره که خوشمزه میخورم و مشخصه دارم با غذام حال میکنم:)))
و خب من نمیدونم چرا اونا همچین حسی ندارن؟؟؟ و من براشون جالبم!!! (ب خاطر طولم عریض نیستم ابدا خداروشکر:)))) ) بعدا رفتیم سر کلاس ادبیات استاده دو درسو سرهم اورد :/ و کلاس خیلی زود تموم شد
این وسط ماهم رفتیم بوفه و منم که مدتیه معتاد دلستر انگور شدم:دی یک حالی میده بخدااا:)))
کلاس بعدی رو با یه شیخی داریم شما تصور کن شبیه ملانصرالدین:))))) سعی میکنم اخلاقیاتو حفظ کنم چون هر چی نباشه استاد هستن:/ حالا هر جسله ایشون قبل اومدن ب کلاس موضوعاتو خلاصه مینویسه اینبار من فکر شیطانی کردم ولی انجام ندادم اما گفتنش همانا دوتا از بچهها انجام دادنش همانا
بیچاره اومد سر کلاس بعد دیدن تخته بغض کرد انگار مظلوم شد اصن:)))))))))) از این حرفای من منو دوستم ریز ریز میخندیدم تا بلاخره یکی زد رو بازوم و جاشو عوض کرد :))) خدایش دلم ب حالش سوخت :)))) ://
توی پارکینک ی مرد نامحترم دنده عقب گرفت و ب ماشینم زد پیاده شدم چیزی نشده بود ولی عصبانی بودم چون حق ب جانب گفت خانوم خوشگله جای بدی واسادی دست خوشگلم درد نکنه -__- کارد میزدی منو خونم نمیومد ب اقا گفتم درهر صورت حق نداره ب ماشین بزنه و اونم پلیس نیس:) و نشستم و نگاش نکردم اول با بوق ازم خواست کنار برم که بتونه دور بزنه توجه نکردم و با اخم پایینو نگا کردم .پیاده شد و ب شیشه زد خانوم دیگه گذشته شما ی لطف کن برو اونور من بیرون اومدم بیا جا من:)))) اخ کیف کردم اول قبول نکردم ولی بعد بدجنسی نکردم اما سر پارک کردن توی اون جای تنگ پدرم دراومد -_- اخرشم نفهمیدم چطور تونستم پارک کنم اونم عقبی:// حالا کله ماشین رو ب جاده و راحت برای بیرون اومدن بابا مالید ب سپر ماشین کناری:((( اسیب دید ولی امیدوارم خسارتش زیاد نشه-__-
تا رسیدن ب خونه لش بودم بعد شام لایو سمانه رو گوش دادم و کودک شو رو دیدم ،رنگ موهای پژمان چه بهش میاد:دی :دی
داره نزدیک عید میشه و من ی فصل از هیچ کتابیو نخوندم :/ باشد که ب راه مطالعه هدایت شوم و چه بسا وقت کنم غیر درسیم بخونم:))
امروز چه پر و پیمون شدا:))
درباره این سایت